مذهب شناسی

بررسی و نقد ادیان و مذاهب

مذهب شناسی

بررسی و نقد ادیان و مذاهب

بایگانی

۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

ریشه یابی مصائب کربلا و عاشورا

پنجشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۴۴ ب.ظ

«ریشه یابی مصائب کربلا و عاشورا»

صلّی الله علیک ایّتها الصدّیقۀ الطاهرۀ الشهیدۀ لعن الله قاتلیک یا فاطمۀ الزهراء

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

آجرک الله یا بقیّۀ الله

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله تعالی فی القرآن الحکیم؛

«...ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیماً (40احزاب)»

حضرت محمّد صلی الله علیه و آله- پدرِ هیچیک از مردانِ شما نیست، امّا رسول خداست

و پایانبخش پیامبران است و خداوند به همه چیز علم دارد.

فرازی از خطبۀ حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها- : ... ثمّ قالت:

 أیّها الناس اعلموا أنّی فاطمة و أبی محمّد صلی الله علیه و آله-

أقول عوداً و بدواً و لا أقول ما أقول غلطاً و لا أفعل ما أفعل شططاً

لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ

فإن تعزوه و تعرفوه تجدوه أبی دون نسائکم و أخا ابن عمی دون رجالکم و لنعم المعزى إلیه صلی الله علیه و آله-

...ای مردم! بدانید که من فاطمه ام و پدرم محمّد است (صلی الله علیه و آله)؛

می گویم؛ هم در بازگشت و هم در آغاز، و آنچه را می گویم غلط نمی گویم، و آنچه را انجام می دهم نابجا انجام نمیدهم، «همانا قطعاً رسولی از میانتان به سوی شما آمده است که آنچه سبب هلاکت شما شده، بر او سخت و گران است، [و] بر [نجات و هدایتِ] شما حریص بوده [و] به مؤمنین رئوف و رحیم بوده است.» (الآیۀ).

پس اگر نسبتِ او را به یاد آورید و او را بشناسید،

او را پدرِ من می یابید بدون اینکه پدرِ زنهای شما باشد. و او را برادرِ پسر عموی من امیرالمؤمنین- می یابید

بدون اینکه برادر مردهای شما باشد، و حتماً خوب نسبتی است با رسول خدا. ...

***

مقدّمه : در این نوشتار محور اصلی سخن، معرفت و ولایت عترت معصومین علیهم السلام- و برائت از دشمنانشان می باشد که با عنایت به مصائب و خطبۀ حضرت فاطمۀ زهرا (علیها السلام) بیان می شود و ریشه های مصائب عاشورا و کربلا را یادآور می گردد. امّا یکی از آثار آن، تذکّر به حجاب بانوی جهانیان برای پیروانشان می باشد.

***

و قال الله تعالی:

...لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً... (63 نور)

...آنگونه که بعضی از شما بعضی دیگر را می خوانید، رسول خدا را آنگونه نخوانید...

...دعای رسول در میان تان را، مانند دعای بعضی از شما بعضی دیگر را، قرار ندهید...

بعضی از تفاسیر حدیثی در شأن نزول این آیه آنرا مربوط به زمانی از صدر اسلام دانسته که اعراب جاهلی و اهل تکبّر و نفاق در میان مسلمین، ادب را نسبت به ذات مقدّس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله- رعایت نمی کردند و آن حضرت را مانند یکی از افراد امّت می خواندند. مثلاً نعوذ بالله- در محضر آن حضرت، آن حضرت را به اسم کوچک خطاب می کردند... و لذا حرمت شأن رسالت و شئون الهی پیامبر صلی الله علیه و آله- رعایت نمی شد...

خداوند آیه فوق - که لحن سرزنش و توبیخ و ترساندن از عذاب الهی نیز دارد - را انزال فرمود و سپس فرمود ...«فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ (36 نور)» ؛ کسانیکه امر او را عصیان می کنند بر حذر باشند...

... عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام- فِی قَوْلِهِ لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً یَقُولُ لَا تَقُولُوا یَا مُحَمَّدُ وَ لَا یَا أَبَاالْقَاسِمِ وَ لَکِنْ قُولُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَیْ یَعْصُونَ أَمْرَهُ.

(بحارالأنوار،17،26 ؛ نیز تفسیرالقمی، 2،110) 

‏در این روایت دربارۀ آیۀ مذکوره دارد که مردم نباید پیامبر را به شکل «ای محمّد یا ای اباالقاسم» ندا نمایند، بلکه بگوئید «ای نبیّ الله» یا «ای رسول الله»، سپس خداوند [در ادامه آیه مذکوره از سورۀ نور] فرموده: پس آنها که امر او را مخالفت می کنند یعنی امر او را عصیان می کنند، بر حذر باشند و بترسند... 

و وقتی در پیش روی رسول خدا صلی الله علیه و آله- چنان بودند، عجب نیست اگر بعد از سالها و قرنها، در این روزگار نیز در بعضی تعابیر و سخن گفتن ها ادب ورزی لازم نسبت به اولیاء دین رعایت نمی شود. گاه اسمِ افراد فاسق و منحرف و صاحب مقام را به سلام و صلوات می برند، امّا نام اولیاء معصوم علیهم الصلاه و السلام- که هر چه هست از دین و دنیا و آخرت- ببرکت ایشان است، را با حالت تکبّر به زبان می آورند...

البتّه یکوقت هست اهل ایمان در اشعار و مدح آن ذوات مقدّسه یا... به طرقی که اجازه دادند، با حالی مانند زبان حال و...، به شکل رایج و ساده عرض ادب می کنند، اینجا بحث دیگریست و بردن نام ائمّه دین علیهم السلام- دچار چنان اشکالی نیست... امّا یکوقت هست کسی در پیشگاه ائمّه دین علیهم السلام- یا در سخن گفتن و موقعیّتی که نشان از لزوم مراعات ادب در پیشگاه این ذوات مقدّسه یا خواصّ بیت ایشان قرار دارد، روشن است که اینجا ابداً جایز نیست سخن گفتن به شکلی که نشان از فساد عقیده در اقرار به مقام ایشان باشد.

بعد از اینکه مردمان امّت نسبت به حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) ادب لازم را رعایت نمی کردند، خداوند با نزول آیه فوق مردم امّت را ترسانید و آنها را نسبت به مقام پیامبر و تفاوت ایشان با سایرین هشدار فرمود...

در این میان در روایت زیر-، حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها- فرمود که من به خاطر هیبتِ مقامِ رسول خدا صلی الله علیه و آله- از این پس دیگر ایشان را به اسم «پدر و بابا» نخواندم [که مبادا حرمت پیامبر صلی الله علیه وآله- رعایت نشده باشد] و از این به بعد حضرت زهرا سلام الله علیها- نیز به ایشان « ای رسول الله » گفتند...

و لمّا نزل قوله تعالى لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً؛ قالت فاطمة علیها السلام- تهیّبت النبی صلی الله علیه و آله- أن أقول له یا أبة، فجعلت أقول له یا رسول الله، فأقبل علَیَّ و قال یا بُنیّة لَم تنزل فیک و لا فی أهلک من قبل، أنت منّی و أنا منک و إنّما نزلت فی أهل الجفاء و البذخ و الکبر، فقولی «یا أبة»، فإنّه أحبّ للقلب و أرضى للرب، ثم قبّل النبی صلی الله علیه و آله- جبهتی ... (کشف‏الیقین،354)

امّا پیامبر صلی الله علیه و آله- به دخترشان حضرت زهرا سلام الله علیها- فرمود: ای دخترم، این آیه اصلاً دربارۀ تو و اهلِ بیت تو نازل نشده، تو از من هستی و من از تو هستم و این آیه فقط دربارۀ اهل جفا و بی ادبان و اهل کِبر نازل شده.

پس تو همچنان به من بگو «پدر، بابا» که این برای روحِ من محبوب تر است و برای خداوند بیشتر مورد رضایت است، سپس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله-  پیشانی مرا بوسید... 

***

امّا مدّتی بعد و پس از شهادت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله-

و حوادث مربوط به غصب خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام-

و احراق و هجوم به بیت حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها- ؛

آن حضرت در حالیکه در اثر ظلم دشمنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام- و در ایّامی که اطراف وقایع هجوم های غاصبین خلافت به بیت وحی بود و در نزدیکی حوادث سوزناکی که به شهادت آن بانو ختم می شد، با چنین احوالی برای بیان خطبه و اتمام حجّت به مسجد آمدند:

... لمّا أجمع أبو بکر و عمر على منع‏ فاطمة علیها السلام- فدکاً و بلغها ذلک لاثت خمارها على رأسها و اشتملت بجلبابها و أقبلت فی لمّة من حفدتها و نساء قومها تطأ ذیولها ما تخرم مشیتها مشیة رسول الله صلی الله علیه و آله-، حتّى دخلت على أبی بکر و هو فی حشد من المهاجرین و الأنصار و غیرهم، فنیطت دونها ملاءة فجلست، ثمّ أنّت أنّةً أجهش القوم لها بالبکاء فارتجّ المجلس، ثمّ أمهلت هنیئة حتّى إذا سکن نشیج القوم و هدأت فورتهم، افتتحت الکلام بحمد الله و الثناء علیه و الصلاة على رسوله فعاد القوم فی بکائهم، فلمّا أمسکوا عادت فی کلامها فقالت علیها السلام- : الحمد لله على ما أنعم و له الشکر على ما ألهم و الثناء بما قدّم من عموم نعم ابتدأها و سبوغ آلاء أسداها و تمام منن والاها ...

... وقتی ابوبکر و عمر با یکدیگر هم رأی شدند بر اینکه فدک را از حضرت فاطمه سلام الله علیها- منع کنند، و این خبر به حضرت زهرا -سلام الله علیها- رسید، آن حضرت پوشش و پوشیه اش را گرفت و با چادرِ کاملِ خود، و در وسط عدّه ای از فرزندان و زنان قومش به راه افتادند، طوریکه پوششِ آن حضرت چنان کامل بود که پائین چادرش بر زمین کشیده می شد و حضرت در وسط آن جمع از اطرافیانش بود. راه رفتنِ آن حضرت، عین راه رفتن رسول خدا صلی الله علیه و آله- بود، تا آنجا که در مسجد بر ابی بکر وارد شد، درحالیکه آن ظالم در میان جماعتی از مهاجرین و انصار و غیر ایشان بود.

پس در مقابل حضرت زهرا سلام الله علیها- پرده ای نصب کردند [که بین آن حضرت و نامحرمان حائل باشد، تا آن حضرت سخن بفرماید].

[[صدّیقه ای که از روز رفتن به خانۀ امیرالمؤمنین علی علیهما السلام- به سفارش پیامبر صلی الله علیه و آله- امورِ داخل آن بیت نور را عهده دار بود و کار بیرون از خانه با امیرالمؤمنین علی -علیه السلام- بود، ... امّا بعد از ماجراهای هجوم غاصبین خلافت و غربت و مظلومیّت امیرالمؤمنین، کار به جایی رسید که او شد مدافع حریم امام زمانش و ناچار برای اتمام حجّت و بیان حقّ آن حضرت، با آن احوالِ مظلومیّت شدید به مسجد آمد؛ در عین تمام این مصائب، اوصاف حجاب این ذات مقدّسه، چنان کامل بود که نقل شد، امّا باز برای سخن گفتن در مقابل نامحرمان، پرده ای آویختند... پس از ذکر این مصائب شدید، مهم تر و اولی از دیگر نتیجه گیری ها، حزن و عزا و پایداری بر حقّ و تولّی و تبرّی ... می باشد، امّا چنان حجاب کاملی آنهم در چنان شرائطی، تذکّری آموزنده است برای بانوانی که قصد اطاعت از آن ذات مقدّسه را دارند - ادامۀ روایت خطبه : ]]

پس آن حضرت، پشت آن پرده نشست، سپس نالۀ جانسوزی کشید که مردم از نالۀ آن حضرت به گریه افتادند و مجلس به شور افتاد و تکان خورد. سپس حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها- اندکی صبر کرد تا آنکه مجلس ساکت شد و شور گریۀ قوم آرام گرفت و حضرت خطابه را آغاز فرمود با حمد خداوند و ثنا بر او و صلوات و درود بر رسول خدا، پس قوم دوباره به گریه افتادند، وقتی آرام گرفتند آن حضرت دوباره به سخنش برگشت و فرمود:

حمد و ستایش، از آنِ خداوند است بر آنچه نعمت داده و شکر برای اوست بر آنچه الهام فرموده و ثناء برای اوست به [سببِ] آنچه پیشی داشته است از عموم ِنعمتهایی که ابتدا کرده و نعمتهای گسترده ی درونی که آنها را عطا فرموده و تمام کردن منّتهایی که آنها را ولایت داشته و ولیّ آنهاست ...

 و خطبه ای بلیغ و جانسوز بیان فرمودند در اتمام حجّت و بیان حقّ خودشان و امیرالمؤمنین علی و اهل بیت عصمت علیهم السلام- و ظالم بودن و غاصبانه بودنِ دستگاه حاکم و غصب اموال و جنایات بوسیلۀ غاصبین خلافت را روشن فرمود... خطبۀ حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها- از روایاتیست که سند مظلومیّت آن بانو و اهل بیت ایشان بوده و اتمام حجّتی است بر غاصبین حقّ امیرالمؤمنین علی سلام الله علیه- و همراهانشان؛ که با معانی عمیق و گسترده اش روشنگر امامت حقّّۀ امیرالمؤمنین علی و فرزندان معصومش بعد از رسول الله صلّی الله علیه و آله- می باشد.

درک همۀ حقّ در کلمه به کلمۀ آن ذات مقدّسه سلام الله علیها- بالاتر از دسترس بزرگانِ ماست. امّا ما فقط قدمی در تقرّب به معانی کلام آن حضرت بر می داریم. متن عبارات حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها در این خطبه بسیار تکاندهنده و از جهت بلاغت ادبی نیز بسیار سنگین بوده و دارای معانی عمیقست که درک آن، دقّت و مدّتها تأمّل و تفقّه جدّی می خواهد و بعضی جملات خطبه، وجوه متعدّدی دارد و بزرگانی چون علّامه مجلسی ذیل بعضی از جملات این خطبه توضیحاتی بیان داشته اند ... مرحوم علّامه مجلسی این خطبه را از خطب «مشهوره» دانسته که با سندهای «متضافره» در منابع «خاصّه» و «عامّه» نقل شده است. در نقلهای متعدّدی که این خطبۀ شریفه تمام یا قسمتی از آن- روایت شده، همگی در مبانی اصلی یکسان هستند و گاه در حدّ چند لفظ یا اعراب، تفاوتی جزئی هست که در جهت اصلی معانی اثر چندانی ندارد و ما اینجا از احتجاج نقل می کنیم.

از نظر زمان وقوع این خطبه چنانکه در روایت آمده- مربوط به بعد از قصد غصب فدک بوسیلۀ ابی بکر و عمر و در اطراف حوادث مربوط به شهادت حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها در اثر جنایات غاصبین خلافت می باشد. لذا زمانیکه آن حضرت با چنین اوصافی برای بیان حقّ عترت پیامبر- صلی الله علیه و آله- به مسجد رفتند، در میان ایّام غصب خلافت و چند بار هجوم به بیت وحی و ظلم ظالمین در اطراف حوادث هجوم و احراق به بیت نبوّت بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله رخ داده بود و با چنین احوالی برای روشنگری و اتمام حجّت به مسجد رفتند...


«فدک» عطای پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) قبل از شهادتشان به حضرت فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) بود (ر.ک: ذیل آیه «و آت ذا القربی حقه» (اسراء 26) ) و لذا جزء میراث آن حضرت به شمار نمی آید و بلکه قبل از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ، فدک، مِلکِ شخصیِ حضرت زهرا سلام الله علیها- بود. امّا در بیان مظلومیّت آن حضرت و غصب حقوق آن حضرت که یک بخش از آن میراث رسول الله (صلی الله علیه و آله) بود و بخشی از آن، اموالِ آن حضرت مانند فدک بود-، در این خطبه پس از سخنِ اصلی در بیان حقّ امامت و خلافت حقّۀ امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب -علیه السلام- و غاصبانه بودن خلافت ابی بکر، ضمن بیان این امور، افشاگری در نهی از غصب میراث حضرت فاطمۀ زهرا - سلام الله علیها-، نشانه های اتمام حجّت و نهی در قبال ظلمها و نیز غصب اموال آن حضرت مثل فدک بوسیلۀ نظام غاصب، بیان شده... نامیدن خطبه به «فدکیّه» نیز ظاهراً از همین باب است که در زمان نشر خبر قصد نظام غاصب بر غصب فدک، بیان شده و نیز غصب فدک، نشانه ای بر جریان ظلم و جنایات ظالمین است، جنایاتی از قبیل غصب خلافت، ظلم و هجوم بر بیت وحی، غصب اموال آن حضرت از جمله فدک، غصب میراث آن حضرت و... .

در اینجا چند فراز از این خطبه ذکر می شود؛ (عن الاحتجاج،1، 98 الى 108)

[... الی ان قالت صلوات الله علیها- : ...]

... و أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له کلمة جعل الإخلاص تأویلها و ضمن القلوب موصولها و أنار فی التفکر معقولها الممتنع من الأبصار رؤیته و من الألسن صفته و من الأوهام کیفیّته، ابتدع الأشیاء لا من شی‏ء کان قبلها و أنشأها بلا احتذاء أمثلة امتثلها، کوّنها بقدرته و ذرأها بمشیّته من غیر حاجة منه إلى تکوینها و لا فائدة له فی تصویرها، إلّا تثبیتاً لحکمته و تنبیهاً على طاعته و إظهاراً لقدرته، تعبّداً لبریّته و إعزازاً لدعوته، ثمّ جعل الثواب على طاعته و وضع العقاب على معصیته ذیادةً لعباده من نقمته و حیاشةً لهم إلى جنّته ،

و شهادت دارم که خدایی جز الله نیست که یگانه است و هیچ شریکی ندارد، این کلمه ایست که خداوند، اخلاص را تأویلِ آن قرار داده و دلها را به رسانده شدۀ آن، ضمانت فرموده. و خداوند، معقولِ این کلمه را، در تفکّر، روشن فرموده. خدایی که دیدنش از چشم ها، ممتنع و نشدنی است و وصف نمودنش از زبانها و توهّم نمودنِ کیفیّتش از وهمِ قلوب، نشدنی است.

خداوند اشیاء را ابتدا نموده نه از چیزی که قبلاً بوده باشد، و آنرا ایجاد فرموده بدون الگوگیری از روی نمونه ای، بلکه ایجاد کرده به قدرتش و هر کدام را آفریده به مشیّت اش، بدون اینکه به ایجاد کردنِ اشیاء نیازی داشته باشد و بدونِ اینکه از شکل دادن به آنها، نفعی به او برسد، این کار آفریدن اشیاء- را نکرده مگر بخاطر تثبیتِ حکمت اش و تنبّه دادن به لزوم اطاعت کردنش و برای آشکار کردنِ قدرتش، تا مخلوقاتش را به بندگی بیاورد، و دعوت خویش را بلند گرداند. سپس ثواب و پاداش را بر اطاعت کردنش قرار داد، و عقاب و عقوبت کردن را بر معصیت و نافرمانی اش قرار داد، تا بندگانش را از عذابش دور گرداند و آنها را به سوی بهشت اش راهبری نماید.

[تذکّر: از اختصاصات مذهب تشیّع اثنی عشری، معارف حقّۀ چهارده معصوم علیهم السلام- دربارۀ توحید و معرفت خداوند می باشد. در جایی که سایر ادیان و مذاهب، از ادیان تحریف شدۀ پیشین مانند اهل کتابِ امروزی گرفته تا فرق باطلۀ منسوب به اسلام، سخن از خدایی به میان آورده اند که سنخیّت یا شباهت با مخلوقاتش دارد یا خدایان متعدّد یا وحدت وجود و موجود یا دیگر اباطیل و انحرافات، امّا در معارف چهارده معصوم علیهم السلام- کلماتی گیرا و عمیق و معارفی عظیم در این باره رسیده که فطرت هر عاقلی را تنبّه می دهد و شیفتۀ این آئین می گرداند و در آن هیچ رنگی از تشبیه خدا به خلق یا دیگر انحرافات دیده نمی شود. از جمله در همین جملات صدّیقۀ کبری علیها السلام- مشاهده می شود که سخن از یگانگی «الله» سبحانه به میان آمده که دیدنِ او با چشم، ممتنع و غیرممکن دانسته شده و وصف نمودنِ او با اوصافی که مخلوقات، یکدیگر را به این اوصاف وصف می نمایند، ممتنع و غیر ممکن دانسته شده... اینکه او مخلوقاتش را خلق نموده، شبیه ساختن های مخلوقات مخلوقی دیگر را، نیست. چون خداوند، مخلوقات را «لا من شیء : نه از چیزی» ایجاد فرموده و ابتدا نموده بدونِ اینکه از روی چیزی باشد یا از مادّه ای که از قبل بوده باشد. او در این امر، یگانه بوده و به قدرت خود و بدون نمونه ای که از رویِ آن الگوگیری نموده باشد، بلکه برای اوّل بار ایجاد فرموده... ادامۀ فرمایش حضرت علیها السلام- :]

و أشهد أنّ أبی محمّداً عبده و رسوله، اختاره قبل أن أرسله و سمّاه قبل أن اجتباه ... و شهادت می دهم که پدرم محمّد صلی الله علیه و آله- بنده و رسولِ خداست که خداوند او را انتخاب فرموده قبل از آنکه ارسال نماید و او را نامیده قبل از آنکه برگزیند...

 ...  فرأى الأمم فرقاً فی أدیانها عکفاً على نیرانها عابدة لأوثانها منکرة لله مع عرفانها، فأنار الله بأبی محمّد صلی الله علیه و آله- ظلمها و کشف عن القلوب بهمها و جلى عن الأبصار غممها و قام فی الناس بالهدایة ...

[پس بعد از آنکه خداوند پدرم را برانگیخت]، او امّتها را دید که فرقه فرقه هستند در دین هایشان و بر گِرد آتشهایشان گردآمده اند و بت هایشان را پرستشگر هستند، و در حالی که خداوند را [ به خاطر فطرت] می شناسند، امّا خدا را انکار می کنند؛ پس خداوند بوسیلۀ پدرم محمّد صلی الله علیه و آله- تاریکیِ آنها را روشن نمود و پرده های گنگ بودن و نافهمی را از دلها کنار زد و از چشم ها، ابرهای تیرگی را برطرف کرد و در میان مردم به هدایت بپاخاست.

فأنقذهم من الغوایة و بصّرهم من العمایة و هداهم إلى الدین القویم و دعاهم إلى الطریق المستقیم، ثمّ قبضه الله إلیه قبضَ رأفةٍ و اختیار و رغبة و إیثار، فمحمّدٌ صلی الله علیه و آله- مِن تعب هذه الدار فی راحة قد حفّ بالملائکة الأبرار و رضوان الرب الغفّار و مجاورة الملک الجبّار، صلّى الله على أبی نبیّه و أمینه و خیرته من الخلق و صفیّه و السلام علیه و رحمة الله و برکاته. ...

پس پدرم رسول خدا- آنها را از گمراهی نجات عنایت فرمود و بعد از کوری شان، روشنایی بخشید و به سوی دین استوار هدایت فرمود و آنها را به راه مستقیم دعوت نمود، سپس خداوند، جانِ او را گرفت از روی رأفت و اختیار و رغبت و برتری دادن، پس محمّد صلی الله علیه و آله- اکنون بعد از خستگیِ این دنیا، در راحت است که به وسیلۀ ملائکۀ ابرار دربرگرفته شده و به رضوان خدای غفّار و مجاورت مَلِک جبّار. صلوات و درود خداوند بر پدرم پیامبر خدا و امانت دارِ خدا و انتخابِ خدا از میان مخلوقات، و برگزیدۀ خدا و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش بر او باد...

...فجعل الله الإیمان تطهیراً لکم من الشرک و الصلاة تنزیهاً لکم عن الکِبر و الزکاة تزکیةً للنفس و نماءً فی الرزق و الصیام تثبیتاً للإخلاص و الحجّ تشییداً للدین و العدل تنسیقاً للقلوب و طاعتنا نظاماً للملّة و إمامتنا أماناً للفرقة و الجهاد عزّاً للإسلام و الصبر معونةً على استیجاب الأجر و الأمر بالمعروف مصلحةً للعامّة و برَّ الوالدین وقایةً مِن السخط و صلةَ الأرحام منسأةً فی العمر و منماةً للعدد و القصاص حقناً للدماء و الوفاء بالنذر تعریضاً للمغفرة و توفیة المکاییل و الموازین تغییراً للبخس و النهی عن شرب الخمر تنزیهاً عن الرجس و اجتناب القذف حجاباً عن اللعنة و ترک السرقة إیجاباً للعفّة و حرّم اللهُ الشرکَ إخلاصاً له بالربوبیّة فاتّقوا اللهَ حقَّ تقاته و لا تموتُنَّ إلّا و أنتم مسلمون و أطیعوا الله فیما أمرکم به و نهاکم عنه، فإنّه «إنمّا یخشى اللهَ من عباده العلماءُ» ،

پس خداوند، ایمان را سببِ پاکی از شرک قرار داد و نماز را سببِ پاکیزگی تان از کِبر قرار داد و زکات را سببِ پاک شدنِ نفس و زیاد شدنِ روزی قرار داد و روزه را سبب تثبیت اخلاص قرار داد و حج را سبب بر افراشتگی دین قرار داد و عدل را سببِ همسوییِ دلها قرار داد و اطاعت کردن از ما عترت معصومین- را نظام قرار داد برای آئین، و امامتِ مان را سببِ امان از تفرقه قرار داد و جهاد را سبب عزّت اسلام قرار داد و صبر را وسیلۀ مستوجبِ اجر بودن و امر به معروف را مصلحتِ عموم و نیکی والدین را سبب نگه داری از سخط و نارضایتی و صلۀ ارحام را وسیلۀ طولانی شدنِ زندگی و وسیلۀ افزایش تعداد قرار داد. و قصاص را قرار داد تا سببِ حفاظت از خونریزی باشد و وفاء به نذر را زمینۀ آمرزش و کامل پُرکردن پیمانه ها و ترازوها را وسیلۀ عوض کردنِ کم گذاشتن، قرار داد و نهی از شرب خمر را قرار داد تا سبب پاکیزگی از پلیدی ها و شکوک باشد و پرهیز کردن از تهمت زدن به پاکدامن ها را حجابی قرار داد از لعنت شدن و ترک کردن سرقت را قرار داد تا عفّت را واجب نماید و شرک را حرام نمود تا اخلاص باشد برای خدایی اش؛ پس خدا را تقوا پیشه کنید به حقّ تقوایش، و نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید و در آنچه خداوند شما را امر و نهی فرموده اطاعتش کنید، «همانا از میان بندگان خدا فقط کسانیکه علم دارند از خدا می ترسند». (الآیه)

[تذکّر: در این جملات فرموده اند تنها راهی که خداوند برای جلوگیری از تفرقه قرار داده بود، اطاعت از امامان از چهارده معصوم علیهم السلام- است. امّا با اسف امّت از این یگانه راه، روی برتافتند و لذا تفرقه ها و فتنه ها و ظلمها در امّت اسلام شایع شد و در دوران مظلومیّت هر یک از ائمۀ اثنی عشر علیهم السلام- ادامه یافت تا خداوند آخرین حجّت خود دوازدهمین امام پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) را غائب فرمود. امید آنکه بظهور حضرت بقیّۀ الله الحجّۀ بن الحسن المهدی صلوات الله علیه و اهل بیته الطاهرین- با ریشه کن شدن ظلمها و چیرگی و فراگیر شدنِِ دین حقیقی، تفرقه ها از بین برود و از عاملان اصلی تفرقه انتقام گرفته شود. ادامۀ فرمایش حضرت علیها السلام- :] 

...ثمّ قالت أیّها الناس اعلموا أنّی فاطمة و أبی محمّد صلّی الله علیه و آله- أقول عوداً و بدواً و لا أقول ما أقول غلطاً و لا أفعل ما أفعل شططاً، «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» ، فإن تعزوه و تعرفوه تجدوه أبی دون نسائکم و أخا ابن عمّی دون رجالکم و لنعم المعزى إلیه صلی الله علیه و آله- ،

...ای مردم! بدانید که من فاطمه ام و پدرم محمّد است (صلی الله علیه و آله)؛ می گویم هم در بازگشت و هم در آغاز، و آنچه را می گویم غلط نمی گویم، و آنچه را انجام می دهم نابجا انجام نمی دهم، «همانا قطعاً رسولی از میانتان به سوی شما آمده است که آنچه سبب هلاکت شما شده، بر او سخت و گران است، [و] بر [نجات و هدایتِ] شما حریص بوده [و] به مؤمنین رئوف و رحیم بوده است.» (الآیۀ). پس اگر نسبتِ او را به یاد آورید و او را بشناسید، او را پدرِ من می یابید بدون اینکه پدرِ زنهای شما باشد. و او را برادر پسر عموی من امیرالمؤمنین- می یابید بدون اینکه برادر مردهای شما باشد، و حتماً خوب نسبتی است با رسول خدا...

فبلغ الرسالة صادعاً بالنذارة مائلاً عن مدرجة المشرکین ضارباً ثبجهم آخذاً بأکظامهم داعیاً إلى سبیل ربّه بالحکمة و الموعظة الحسنة، یجفّ الأصنام و ینکث الهام حتّى انهزم الجمع و ولّوا الدبر حتّى تفرى اللیل عن صبحه و أسفر الحقّ عن محضه و نطق زعیم الدین و خرست شقاشق الشیاطین و طاح وشیظ النفاق و انحلّت عقد الکفر و الشقاق و فهتم بکلمة الإخلاص فی نفرٍ من البیض الخماص «و کنتم على شفا حفرة من النار» مذقة الشارب و نهزة الطامع و قبسة العجلان و موطئ الأقدام...

پس پیامبر صلی الله علیه و آله- رسالت را رسانید درحال آشکارگریِ رسا و روشنگریِ ترساننده، و از روش مشرکین، روی گردان بود، و درحالیکه بنیان آنها را می زد و نَفَسِ آنها را در گلو گرفته بود، و درحالیکه دعوت کننده بود به راه خدایش با حکمت و موعظۀ نیک، بتها را خُرد می کرد، و رئوس مشرکین را هلاک می نمود، تا آنجا که جمع آنها را پراکنده نمود و آنها پشت کردند به فرار، تا بدانجا که شب را در هم شکست و به صبحِ روشنایی رسانید و خالصِ حقیقت درخشید؛ و زعیم دین سخن گفت و فریادهای شیاطین، خفه شد. و منافقین پست هلاک شدند، و گره های کفر و شقاوت باز شد و در میان آن عدّه روشن رویانِ با شکم گرسنه [یعنی بعد از پیامبر و امیرالمؤمنین و اهل البیت (علیهم الصلاه و السلام)، معدودی از مؤمنین خالص در آن موقع] شما بین آنها کلمۀ اخلاص را به دهان آوردید، «در حالیکه شما پیش از این، در لبۀ پرتگاهِ آتش قرار داشتید»، [و چنان حقیر بودید که] جرعه ای آسان بودید که هر کس شما را به سرعت می نوشید و فرصتی بودید برای هر کس طمع داشت [که شما را شکار کند] ، شعلۀ کوچکی بودید که هر کس به سرعت شما را بگیرد و زیرِ قدمها لگدکوب بودید، آب آلودۀ راه را می نوشیدید...

فأنقذکم اللهُ تبارک و تعالى بمحمّد صلی الله علیه و آله- بعد اللّتیا و الّتی و بعد أن منی ببهم الرجال و ذؤبان العرب و مردة أهل الکتاب، کلّما أوقدوا ناراً للحرب أطفأها الله أو نجم قرن الشیطان أو فغرت فاغرة من المشرکین قَذَفَ أخاه فی لهواتها فلاینکفئ‏ حتّى یطأ جناحها بأخمصه و یخمد لهبها بسیفه مکدوداً فی ذات الله مجتهداً فی أمر الله قریباً من رسول الله سیّداً فی أولیاءِ الله مشمراً ناصحاً مجدّاً کادحاً لا تأخذه فی الله لومة لائم، و أنتم فی رفاهیّة من العیش وادعون فاکهون آمنون تتربّصون بنا الدوائر و تتوکفون الأخبار و تنکصون عند النزال و تفرّون من القتال. فلمّا اختار الله لنبیّه دار أنبیائه و مأوى أصفیائه ظهر فیکم حسکة النفاق و سمل جلباب الدین و نطق کاظم الغاوین و نبغ خامل الأقلّین و هدر فنیق المبطلین فخطر فی عرصاتکم و أطلع الشیطان رأسه من مغرزه هاتفاً بکم فألفاکم لدعوته مستجیبین و للعزّة فیه ملاحظین، ثمّ استنهضکم فوجدکم خفافاً و أحمشکم فألفاکم غضاباً، فوسمتم غیر إبلکم و وردتم غیر مشربکم، هذا و العهد قریب و الکلم رحیب و الجرح لمّا یندمل و الرسول لمّا یقبر، ابتداراً زعمتم خوف الفتنة، «ألا فی الفتنة سقطوا و إنّ جهنمّ لمحیطة بالکافرین» (الآیۀ) . فهیهات منکم و کیف بکم و أنّى تؤفکون.

...پس خداوند تبارک و تعالی شما را به [سببِ] محمّد - صلی الله علیه و آله- نجات عنایت فرمود بعد از آن [که بودید آنچه بودید!]  و بعد از آنکه پیامبر دچار شد به درّنده مردمان و گرگهای عرب و سرکشان از اهل کتاب، که هرگاه آتشی برای جنگ افروختند، خداوند آنرا خاموش فرمود یا هرگاه شاخی برای شیطان طالع می شد یا هرگاه طائفه ای از مشرکین سرکشی و یاوه گویی می کردند، رسول خدا برادرش [علیّ بن ابی طالب علیهما و آلهما السلام] را در شعلۀ آتشِ آنها می انداخت، پس علی (علیه السلام) برنمی گشت مگر اینکه آنها را تماماً به خاک نشانده بود و به شمشیرش آتشِ آنها را تماماً خاموش کرده بود، درحالیکه در راه خود خداوند سختی کشیده بود، در امر خداوند کوشا بود، نزدیک رسول خدا بود، آقای اولیاء خدا بود، همّت داشت، خیرخواه بود و کوشا و جدّی، تلاشگر، و در راه خداوند، سرزنش هیچ سرزنش کننده ای او را نمی گرفت.

و این درحالی بود که شما در آسایش زندگانی بودید و ترک کننده و در خوشگذرانی بودید و درحال امن، پیش آمدهای ما را تماشا می کردید و منتظر خبرِ گرفتاریِ ما بودید، در میدانِ مبارزه پشت می کردید و از جنگها فرار می نمودید، پس آنگاه که خداوند برای پیامبرش، دار انبیاء و جایگاه برگزیدگانش را انتخاب فرمود [ یعنی رحلت و شهادت رسول الله صلی الله علیه و آله]، در میان شما دشمنی های نفاق، پیدا شد؛ و پردۀ دین، پاره پاره شد، و گول زنندگان که تا آن موقع در درونِ خود فروریخته بودند، آنگاه شروع به سخن گفتن نمودند، و آن عدّۀ حقیر که سکوت کرده بودند، شروع کردند به سخن راندن، و آن گروهی که نزد باطل شمارندگانِ دین، گرامی بودند فریاد را در گلو انداختند، پس در پیشگاه شما بالا رفتند، و شیطان، سرش را از مخفی گاهش بیرون آورد درحالیکه شما را ندا می داد، پس شما را برای دعوت خویش استجابت کننده یافت، و برای عزّت در راهش، رعایت کننده و خواهنده یافت، سپس شیطان شما را به بپاخاستن و قیام فراخواند، پس شما را چنان یافت که به دعوتِ او سرعت دارید و غضب شما را شعله ور و افروخته نمود پس شما را غضبناک یافت، پس بر غیر شتر خودتان نشانه زدید و سراغ آشامیدن از غیر آب خودتان آمدید [ یعنی خواستید قیام کنید به برپاییِ خلافت و امامت که برای شما نبود و برای غیر شما بود]، درحالیکه عهد نزدیک و تازه است و زخم، گسترده و جراحت مداوا نشده و رسول خدا هنوز دفن نشده بود، ترس از فتنه را دم زدید [ و ادّعا کردید]، «بدانید که خود در فتنه سقوط کرده اند و همانا جهنّم بر کافرین احاطه دارد». پس هیهات از شما و دور باشید، و چگونه شده اید و عجب کشانده می شوید.

و کتاب الله بین أظهرکم أموره ظاهرة و أحکامه زاهرة و أعلامه باهرة و زواجره لائحة و أوامره واضحة و قد خلّفتموه وراء ظهورکم، أ رغبة عنه تریدون أم بغیره تحکمون؟! بئس للظالمین بدلاً و من یبتغ غیر الإسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین .

این درحالیست که کتاب خدا در میانتان، امورش آشکار و احکامش درخشنده است و نشانه های هدایتش چیره و بازدارندگی هایش روشن و دستورهایش واضح می باشد [ یعنی کتاب خدا در کنار گویندۀ این کلمات که عترت معصومین می باشد که در حدیث ثقلین و دیگر ادله، این دو هرگز از هم جدا نمی شوند].

حال آنکه شما آنرا کتاب و عترت را- به پشت سر انداختید و رها کردید. آیا روی گرداندن از آن را می خواهید یا به غیر آن حکم می کنید؟! چه بد بَدَلی برای ظالمین است و هر کس غیر از اسلام، دین دیگری را بجوید، هرگز از او پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران است.

ثمّ لم تلبثوا إلا ریث أن تسکن نفرتها و یسلس قیادها ثمّ أخذتم تورون وقدتها و تهیجون جمرتها و تستجیبون لهتاف الشیطان الغوی و إطفاء أنوار الدین الجلی و إهمال سنن النبی الصفی، تشربون حسوا فی ارتغاء و تمشون لأهله و ولده فی الخمرة و الضراء، و یصیر منکم على مثل حز المدى و وخز السنان فی الحشا، و أنتم الآن تزعمون أن لا إرث لنا، أ فحکم الجاهلیّة تبغون؟! و مَن أحسن من الله حکماً لقوم یوقنون!؟ أ فلا تعلمون؟! بلى قد تجلّى لکم کالشمس الضاحیة أنّی ابنته، أیّها المسلمون! أ أغلب على إرثی؟! یا ابن أبی قحافة، أ فی کتاب الله ترث أباک و لا أرث أبی؟! لقد جئت شیئاً فریّاً! أ فعلى عمد ترکتم کتابَ الله و نبذتموه وراء ظهورکم؟! إذ یقول «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» و قال فیما اقتصّ من خبر یحیى بن زکریّا إذ قال «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» و قال «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ» و قال «یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» و قال «إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ»، و زعمتم أن لا حظوةَ لی و لا إرثَ من أبی و لا رحم بیننا، أ فخَصَّکم اللهُ بآیة أخرج أبی منها؟! أم هل تقولون إنّ أهلَ ملّتین لا یتوارثان؟! أ و لستُ أنا و أبی من أهل ملةٍ واحدةٍ؟! أم أنتم أعلم بخصوص القرآن و عمومه مِن أبی و ابن عمّی!؟ فدونکها مخطومة مرحولة، تلقاک یوم حشرک، فنعم الحکم الله و الزعیم محمّد و الموعد القیامة و عند الساعة «یخسر المبطلون» و لا ینفعکم إذ تندمون «و لکلّ نبأ مستقرّ و سوف تعلمون» «مَن یأتیه عذاب یخزیه و یحلّ علیه عذاب مقیم» (الآیۀ)... .

سپس بعد از مصیبت رحلت پیامبر، صبر نکردید مگر مدّتی کوتاه که مرکبِ خلافت آرام شود و رهبریِ آن بر شما آسان گردد، سپس بنا گذاشتید بر شعله ور کردن آتش آن و هیزمش را به هیجان آوردن و فریاد شیطانِ گمراهگر را استجابت کردن و خاموش کردن نور دینِ درخشان و بیهوده انگاشتن سنّتهای پیامبرِ برگزیده، و استفاده از آن درحالیکه نمایش می دادید اما دنبال چیز دیگری بودید، و در قِبال ما اهل بیت، در پرده و مخفیانه راه می رفتید و این رفتار شما مانند خنجری بود بر گلو گذاشته و نیزه ای بر دل گذاشته [و تهدید مدام] ، و اکنون می پندارید ما ارثی نداریم؛ آیا پس حکم جاهلیّت را می جوئید؟! حال آنکه چه کسی از خداوند حکمش بهتر است برای قومی که یقین دارند؟! آیا پس نمی دانید؟! بلی، حتماً برای شما مانند خورشید درخشنده آشکار گشته است که من دختر پیامبر هستم. ای مسلمانان! آیا غلبه می شود بر ارثِ من؟! ای پسر ابی قحافه [: ابابکر]! آیا در کتاب خداوند آمده که تو از پدرت ارث ببری، امّا من از پدرم ارث نمی برم؟! قطعاً حرفِ نابجایی آورده ای! آیا از روی عمد کتاب خدا را ترک کردید و آنرا به پشتتان انداختید؟! آنجا که خداوند می فرماید «سلیمان، از داود ارث بُرد» و در آنچه که خبر یحیی بن زکریّا، داستانش را فرمود آنجا که زکریّا عرض کرد: «[خداوندا]، از نزد خودت به من ولیّ عطا کن که از من ارث بَرَد و از آل یعقوب ارث بَرَد»، و فرمود: «صاحبان خویشاوندی، بعضی از آنها بر بعضی دیگر اولویّت دارند [در حکم ارث] در کتاب خداوند» و فرمود: «خداوند شما را سفارش می کند دربارۀ فرزندانتان که برای مرد، مثل بهرۀ دو زن باشد [در ارث]» و فرمود: « اگر [هنگام از دنیا رفتن] خیری را ترک کرد، وصیّت برای پدر و مادرش و نزدیکانش به معروف باشد، این حقّی است بر تقوا پیشگان»، درحالیکه شما پنداشته اید که من بهره ای ندارم و ارثی از پدرم نمی برم! و انگاشتید که رحم و نسبتی بین من و پدرم نیست! آیا پس خداوند شما را به آیه ای از قرآن مخصوص کرده که پدرم را از آن آیه خارج نموده!؟ یا آنکه می گوئید اهلِ دو آئین، از یکدیگر ارث نمی برند و می گوئید من و پدرم از یک دین نیستیم!؟ آیا من و پدرم از یک آئین نیستیم؟! یا آنکه شما به خصوص و عموم قرآن از پدرم پیامبر- و از پسرعمویم - علیّ بن ابی طالب- داناتر هستید!؟

هان [ ای ابابکر] ، این تو و این مرکبِ زین کرده و لجام زده [ ی خلافت]؛ که در روز حشر تو در قیامت تو را خواهد دید، پس خوب داوری خواهد بود «الله»، درحالیکه زعیم، «محمّد» خواهد بود و وعده گاهِ ما در قیامت خواهد بود و هنگامه ی برپاییِ ساعت، «باطل پنداران، زیان خواهند دید» و آن هنگامه که پشیمان می شوید برای شما نفعی ندارد «و برای هر خبری یک قرارگاهی هست و در آینده خواهید دانست» «که به چه کسی عذابی که او را خوار می کند می رسد و عذابی پایدار بر او روا می شود.» (الآیه).

پایان قسمت نخست ؛ عن الاحتجاج،1، 98 الى 108

اللّهمّ العن اوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و آل محمّد و آخر تابع له علی ذلک

اللّهمّ العن العصابۀ الّتی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللّهمّ العنهم جمیعاً

اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین

 

کلید واژه : حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها- نسبت با پیامبر صلی الله علیه و آله- ، تولّی و تبرّی حقّ عترت  حق امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السلام- ولای فاطمی - حجاب فاطمی- غصب خلافت غصب میراث غصب فدک دشمنی ابی بکر و عمر خطبه فدکیّه ریشه یابی کربلا و عاشورا.

امیرحسن طهرانی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۴۴
امیر طهرانی

السلام علی مولانا الامام الکاظم

پنجشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۴۲ ب.ظ

نقلی در سالروز ولادت حضرت امام موسی بن جعفر الکاظم

صلوات الله و سلامه علیه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۴۲
امیر طهرانی

هشدار و اطلاع رسانی

چهارشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ۰۶:۳۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

شنیده شد مطالبی از سوی عوام سایر مذاهب منتشر شده تحت عنوانی به این مضمون: شورا و ولایت و تکامل و...،

چون خواستم فایل را جهت پاسخگویی دانلود کنم اما ظاهرا همه لینک هایش خراب است، فقط مجددا تذکار می شود که در مذهب شیعه، از بدو دوران غیبت تا به حال، بلکه از زمان بعثت پیامبر اسلام - صلی الله علیه و اله- تا کنون، هیچ شیعه ای - فقیه یا غیر فقیه-  وجود نداشته که شئون خاص دوازده امام منصوب از طرف خدا را به غیر معصومین تعمیم داده باشد.

همچنین در سراسر کتب حدیثی و فقهی شیعه، شیعه ای وجود نداشته است که مقام امامت را به چیزی غیر از نصب از طرف خداوند بداند.

و مسلمین اتفاق نظر دارند که نظریه هایی مانند شورا یا ...- که در مقالات پاسخ به اهل تسنن، بطلان آن را روشن نمودیم- ، اساسا از اختصاصات وهابیت و تسنن است و در مذهب شیعه حتی یک مورد دیده نشده است.

در مقالات پاسخگویی به شبهات اهل تسنن، جمیع نظریه های انتخاب و نصب امام از سوی غیر خدا - چه مردم چه شورا یا...-  را با براهین روشن عقلی و آیات قرآن و نصوص متواتره فریقین ، به روشنی ابطال نمودیم و همه شیعیان و فقهای شیعه در این امر، متفق بوده اند.

اما بحث از ولایت فقیه، که بعضی از فقهای شیعه تا حدودی برای فقیه دارای شرائط (فقیه نه غیر فقیه) قائل بوده اند و بعضی از فقها اساسا متعرض نشده یا نقد نموده اند، اصلا در اصول دین نیست و در فرض قول به آن و با رعایت حدودش، در طول امامت و ولایت معصومین علیهم السلام قرار می گیرد نه در عرض آن.

نقل شد که کسی از عوام سایر مذاهب مطالب غلط در اینترنت منتشر کرده که خواستم برای جواب دادن دانلود کنم ولی لینکهایش خراب بود. چند سطری از آنچه خارج از کتابش بود و قابل رویت بود را دیدم گویا این شخص الفبای عقاید شیعه را هم بلد نیست و اینقدر نفهمیده که اگر نسبت داشتن امامت به جعل خداوند، مورد اشکال باشد، به طریق شدید تر، نسبت داشتن «ولایت فقیه» به خداوند و معصومین نیز مورد اشکال خواهد بود!!چون در فرض قول «ولایت فقیه» در طول ولایت معصوم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار می گیرد، نه در عرض آن. و این مطلب را هر مبتدی می داند.


و اگر درباره این اصل قرآنی - که جعل و انتخاب امام، فقط و فقط از سوی خداوند انجام شده و حصر این مقام به دوازده امام شیعه بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله) از حضرت امیرالمؤمنین علی تا یگانه امام این زمان حضرت بقیه الله الحجه بن الحسن (علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه الشریف) که فعلا غائب هستند - اگر کسی شبهه ای دارد جوابگو هستیم ان شاء الله .

و آنچه قبلا در پاسخ به وهابیت ارائه شد نیز کافیست.

و السلام علی من اتبع الهدی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۳۶
امیر طهرانی

متن و ترجمه حدیث غدیر

چهارشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ۰۵:۵۸ ب.ظ

در آستانه عید غدیر

اینجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۵۸
امیر طهرانی

السلام علی الامام ابی الحسن علی بن محمد الهادی

چهارشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ۰۵:۵۵ ب.ظ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۵۵
امیر طهرانی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

و العن اعدائهم اجمعین

پاسخی کوتاه به شبهه دربارۀ رابطۀ اهل بیت عصمت (سلام الله علیهم اجمعین) با غاصبین خلافت

(بررسی مباحث به شکل علمی، باعث روشن شدن اذهان ملّتهای مختلف خواهد گردید

و مانع از کشاندن مباحث به درگیریهای بی نتیجه خواهد بود)

از جمله تلاشهای نافرجام گمراه کنندگان برای فریب اقشار عمومی، آن بوده که سعی کنند تاریخ صدر اسلام را به گونه ای جلوه دهند تا بعضی وقایع ناگوار از مخالفتهای برخی صحابه و غاصبین خلافت با پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و ظلم و دشمنی بر اهل بیت آن حضرت (صلی الله علیه و علیهم) را مخفی نمایند تا حدّی که تحریف و خیانت تا بدان جا پیش رود که تصوّر شود میان پیامبر و اهل بیت (صلی الله علیه و علیهم) از یکسو، و از سوی دیگر برخی صحابه و غاصبین خلافت، اختلاف و دشمنی نبوده و افراد ناآگاه خیال کنند رابطه ای خوب برقرار بوده!!!

از آنجا که لزوم طاعت و محبّت نسبت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله- و جانشین معصوم او که منصوب از طرف خداست یعنی امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب (علیه الصلاه و السلام)-  به دلالت آیات قرآن و نصوص متواتره و براهین فطری و عقلی، بر همۀ مسلمین اوجب واجبات بوده است، و این حقیقت در منابع فرق مختلف چنان درخشان است که انکار آن از یک عاقل بدور می باشد (و قسمتی از مدارک و ادلّه اش را در مقالات ذکر کردیم)، با دیدن بعضی وقایع مسلّم و قطعی تاریخ، که نشان دهندۀ دشمنی و کینه توزی عدّه ای از صحابه مانند ابوبکر و عمر و دخترانشان -به انواع مختلف- با پیامبر و اهل بیتش (صلی الله علیه و علیهم) می باشد، برای توجیه و انکار این معضل از سوی تحریفگران و خیانت پیشگان، اخیراً تلاشهای نافرجامی انجام شده تا به گونه ای جلوه دهند که میان غاصبین فوق الذکر، با پیامبر و اهل البیت علیه و علیهم السلام- مشکل چندانی در میان نبوده و دشمنی ها را انکار نموده اند !!

امّا اندک آشنایی با تاریخ صدر اسلام و بلکه مراجعه اجمالی به قرآن مجید و آیاتی که دربارۀ بعضی از اطرافیان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله- نازل شده و نیز اندک رجوعی به نقلهای مسلّم میان فریقین، روشن تر از آفتاب نشان می دهد که رابطه میان پیامبر اسلام و اهل بیت عصمت صلوات الله علیهم اجمعین- از یک سو، و جمعی از صحابه خصوصاً غاصبین خلافت، ابی بکر و عمر و عثمان و عایشه و حفصه از سوی دیگر، رابطه ای آکنده از کینه توزی ها و دشمنی های شدید بوده است. گرچه آن عدّه از صحابه و غاصبین خلافت، عملاً بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله- مجال پیدا کردند بطور رسمی و علنی اقدام جدّی تری به عداوت و کینه توزی با اهل بیت پیامبر را نشان دهند...

نمونه های مدارک آنچه ذکر شد در منابع فرق مختلف اسلامی بسیار بیش از آنست که در چند مجلّد کتاب آورده شود، و آشنایان با منابع فرقۀ محقّه که از مقصد آگاهند. امّا اسناد این واقعیّت، در منابع خود اهل تسنّن نیز بسیار زیاد و روشن می باشد که اینجا به چند مورد اکتفا می شود.

دربارۀ استناد به منابع اهل تسنّن پیش تر بیان شد به معنی اعتبار قائل شدن برای آن نیست بلکه به جهت الزام و اسکات منکر است، و اگرنه آنچه فوق تواتر در منابع خاصّه داریم کافی بود.

نمونه هایی از مخالفتها و دشمنی های منافقین از صحابه و غاصبین خلافت،

با پیامبر اسلام و اهل البیت (علیه و علیهم الصلاه و السلام) قبل و بعد از شهادت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ؛

نمونه یکم) دشمنی با رسول الله (صلی الله علیه و آله) :

در بازگشت از تبوک وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) به منطقه ای کوهستانی رسید، منافقین اهتمام جستند که پیامبر اسلام را به قتل برسانند.

ذیل آیه شریفه  «یحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا کلمۀ الکفر و کفروا بعد اسلامهم و هموّا بما لم ینالوا...» (سوره توبه، آیه 74) ؛ یعنی: « به خداوند سوگند می خورند که [ آن سخنِ کفر را] نگفته اند، و حال آنکه به تحقیق کلمۀ کفر را گفته اند، و همّت کردند به چیزی که بدان نرسیدند...»

منابع فراوان از عامّه و خاصّه ذیل این آیه دارند که مراد از «همّت کردنِ آنها به آنچه به آن دست نیافتند» در این آیه، برنامه و تلاش منافقین بر قتل پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بود که نتوانستند نقشۀ پلیدشان را انجام دهند.

در اینجا ماجرا از «دلائل النبوّۀ» اثر بیهقی اشاره می شود و سپس چند منبع دیگر از منابع اهل تسنّن ذیل آن ارائه می گردد.

... عن عروۀ قال: و رجع رسول الله صلی الله علیه [وآله] و سلّم قافلاً من تبوک الی المدینۀ حتی اذا کان ببعض الطریق، مکر برسول الله صلی الله علیه [وآله] و سلّم ناس من اصحابه، فتآمروا ان یطرحوه فی عقبۀ فی الطریق، فلما بلغوا العقبۀ ارادوا ان یسلکوها معه، فلما غشیهم رسولُ الله صلی الله علیه [وآله] و سلم اُخبر خبرَهم، فقال: «من شاء منکم ان یأخذ بطن الوادی فانّه اوسع لکم» و اخذ النبیّ صلی الله علیه [وآله] و سلم العقبۀ و اخذ الناس بطن الوادی الّا النفر الذین مکروا برسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلّم لمّا سمعوا بذلک استعدّوا و تلثّموا و قد همّوا بامر عظیم و امَرَ رسولُ الله صلی الله علیه [وآله] و سلّم حذیفۀ بن یمان و عمّار بن یاسر، فمشیا معه مشیاً و امَرَ عمّاراً ان یأخذَ بزمام الناقۀ و امَرَ حذیفۀ ان یسوقها، فبینا هم یسیرون  اذ سمعوا بالقوم من ورائهم قد غشوهم.

فغضب رسولُ الله صلّی الله علیه [وآله] و سلّم و امر حذیفۀ ان یردّهم و ابصر حذیفۀُ غضَبَ رسولِ الله صلی الله علیه [وآله] و سلّم، فرجع و معه مِحجَنٌ، فاستقبلَ وجوهَ رواحِلِهم فضرَبَها ضرباً بالمِحجَن و ابصَرَ القومَ و هم متلثّمون، لا یشعر انما ذلک فعل المسافر، فرَعَّبهم الله ُ عزّوجلّ حین ابصروا حذیفۀ و ظنّوا انّ مکرَهم قد ظهر علیه، فاسرعوا حتّی خالطوا الناس، و اقبل حذیفۀُ حتّی ادرک رسولَ الله صلی الله علیه [وآله] و سلّم، فلمّا ادرکه قال: «اِضرب الراحلۀ یا حذیفۀ! و امشِ انت یا عمّار!» فاَسرَعوا حتّی استوی باعلاها فخرجوا من العقبۀ ینتظرون الناس.

فقال النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم لحذیفۀ: «هل عرفتَ یا حذیفۀ مَن هؤلاء الرهط او الرکب او احدا منهم؟» قال حذیفۀ: «عرفتُ راحلۀَ فلانٍ و فلانٍ». و قال: «کانت ظلمۀ اللیل و غشیتهم و هم متلثّمون.» فقال صلی الله علیه [وآله] و سلّم: «هل علمتم ما کان شأن الرکب و ما ارادوا؟» قالوا: «لا و الله یا رسول الله». قال: « فانهم مکروا لیسیروا معی حتی اذا اظلمت فی العقبۀ طرحونی منها.» ... (دلائل النبوّۀ، البیهقی، ج5، 256 257)

معنی: و رسول خدا - صلّی الله علیه [وآله] و سلّم همراه کاروان از تبوک به طرف مدینه برمی گشتند، تا آنجا که در قسمتی از راه، عدّه ای از اصحاب پیامبر نسبت به رسول خدا -صلّی الله علیه [وآله] و سلّم- مکر و خدعه کردند و با همدیگر برنامه چیدند تا هنگام گذشتن پیامبر از گردنه ای از راه کوهستان، آن حضرت را به درّه بیاندازند و به قتل برسانند. در تاریکی شب، پیامبر - صلّی الله علیه [وآله] و سلّم- از نقشۀ آنها باخبر شد و فرمود: «هر کس از شما خواست از درون وادی [پائین کوهستان] که راه بازتر و فراخ تر است برود»، اما پیامبر - صلّی الله علیه [وآله] و سلّم از بالای گردنه و راه کوهستان، راهی شد و مردم از راه پائین رفتند، غیر از آن چند نفر که برنامه خدعه و مکر با پیامبر - صلّی الله علیه [وآله] و سلّم- داشتند، وقتی این مطلب را شنیدند آماده شدند و چهره های خود را با نقاب پوشاندند و همّت کردند به جنایتی بسیار بزرگ، و پیامبر - صلّی الله علیه [وآله] و سلّم- امر فرموده بود که حذیفۀ بن یمان و عمار بن یاسر همراه با او بیایند و امر نمود که عمّار زمام ناقه را بگیرد و حذیفه آن را براند، پس همچنانکه می رفتند ناگاه شنیدند که آن گروه از پشت سر آمده اند...

پس رسول خدا - صلّی الله علیه [وآله] و سلّم- غضبناک شد و حذیفه را امر فرمود که آنها را رد کند که بروند، و حذیفه غضب رسول خدا - صلّی الله علیه [وآله] و سلّم را دید. پس به طرف آن گروه برگشت درحالیکه با خود چوب دستی را برده بود، تا به آنها رسید و با چوب دستی به مرکب های آنها زد و آن گروه فهمیدند درحالیکه با نقاب چهره هاشان را پوشانده بودند، درحالیکه حذیفه این نقاب پوشان را نشناخته بود، پس وقتی این گروه منافقین، حذیفه را دیدند، خداوند عزّوجل آنها را ترسانید و گمان کردند که مکر و نقشه شان برای حذیفه آشکار گشته است، لذا به سرعت برگشتند تا لابلای مردم، قاطی شدند. پس حذیفه آمد تا به رسول خدا - صلّی الله علیه [وآله] و سلّم- رسید وقتی به ایشان رسید، آن حضرت فرمود: ای حذیفه، مرکب را راه بیانداز و تو ای عمّار راه برو»، پس بسرعت رفتند تا به بالای گردنه رسیدند و از کوهستان خارج شدند درحالیکه منتظر مردم بودند.

پیامبر - صلّی الله علیه [وآله] و سلّم- به حذیفه فرمود: ای حذیفه! آیا آن گروه را شناختی که چه کسانی بودند؟ سواره هاشان یا هر یک از آنها را؟». حذیفۀ عرض کرد: « مرکبِ فلانی و فلانی را شناختم، امّا شب تاریک بود و آنها چهره شان را با نقاب پوشیده بودند».  پس پیامبر - صلّی الله علیه [وآله] و سلّم- فرمود: « آیا دانستید این سواره ها چه کاره بودند و هدفشان چه بود؟». حذیفه عرض کرد: « نه، قسم به خدا ای رسول خدا».

پیامبر - صلّی الله علیه [وآله] و سلّم- فرمود: «آنها مکر و نقشه داشتند که با من بیایند تا در تاریکی گردنه، مرا از کوه بیاندازند». اصحاب عرض کردند: «ای رسول خدا، آیا دستور نمی دهی که وقتی مردم آمدند، گردنِ این گروه را بزنیم؟» پیامبر -صلّی الله علیه [وآله] و سلّم- فرمود: « نگرانم که بین مردم شایع کنند که محمّد [ص]، صحابۀ خودش را کشته!». پس پیامبر - صلّی الله علیه [وآله] و سلّم- آن منافقین که توطئۀ قتل پیامبر را داشتند امّا ناکام مانده بودند- را برای حذیفه و عمّار، نام بُرد و فرمود: « فعلاً این مطلب را مخفی و پوشیده بدارید».

ذیل آیه 74 سورۀ توبه، بسیاری از اصحاب حدیث و کتب معتبر نزد اهل تسنّن، چنین ماجرایی را آورده اند، از جمله احمد حنبل و دیگران. ( مثلاً ر.ک : ابن کثیر دمشقی : البدایۀ و النهایۀ، 5 19  و...)

ابن حزم اندلسی در «المحلّی : الایصال فی المحلی بالآثار: ابومحمد علی بن احمد، ج12، ص 160 ؛ نشر دارالفکر بیروت» اشاره کرده که از طریق ولید بن جمیع، نقل شده که جزء آن عدّه که در بازگشت از تبوک نقشۀ قتل پیامبر - صلّی الله علیه [وآله] و سلّم- را داشتند، ابی بکر، عمر، عثمان، طلحه، و سعد بن ابی وقّاص بوده اند... (ل اجمعین)

ابن حزم بر نقل ولید بن جمیع اعتماد نکرده. حال آنکه او از راویان صحیح مسلم از معتبر ترین کتب نزد اهل تسنن است و جمعی از علمای آنها مانند احمد بن حنبل و... وی را مورد اعتماد شمرده اند....(ر.ک: البدایۀ و النهایۀ، 5، 25 و...)

نمونۀ دوم) ماجرای قلم و دوات دشمنی با رسول الله و امیرالمؤمنین علی و امامان معصوم - علیهم الصلاه و السلام- ؛

غزالی اذعان دارد که عمر در ماجرای غدیر، محضر حضرت علی [امیرالمؤمنین علیه السلام]، اظهار بیعت نمود. اما سپس هوای نفس و ریاست طلبی بر او غلبه کرد و بر خلاف آن بیعت، عمل کرد و آنگاه که پیامبر - صلی الله علیه [وآله]- قبل از وفاتشان فرمود: «قلم و دواتی بیاورید که اشکال این امر را از شما زائل کنم و صاحب حق خلافت بعد از خودم را برایتان بنویسم»، عمر گفت: «این مرد [ = پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)] را رها کنید که او هذیان می گوید. (سر العالمین، ابی حامد غزالی، ص21، مکتبۀ الثقافۀ الدینیه: النجف الاشرف، الطبعه الثانیه، 1385، مطبعه النعمان النجف الاشرف)

در جای خود روشن شد که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در این ماجرا که در اواخر زندگیشان در این دنیا، قلم و دواتی خواستند تا چیزی بنویسند که اختلاف امّت را رفع نماید...، می خواستند امامت و ولایت و خلافت الهیّه و بلافصل امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب و دوازده امام معصوم را یادآور شوند...

امّا به هر تقدیر، چنان برخوردی در پیشگاه پیامبر الهی، جنایتی بس بزرگ و نشانگر کفر محض می باشد. چنانکه به دلالت عقل و قرآن و نصوص فوق تواتر، هر مسلمانی می داند که ذات مقدّس پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در تمام لحظات منشأ حقّ محض می باشند و اطاعت از امر این ذات مقدّس همیشه بر همگان واجب است، و توهین و ایستادن به مخالفت در مقابل ایشان، کفر می باشد.

ماجرای این توهین و جسارت عمر در محضر رسول الله و خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) در منابع فراوان از کتب آنها آمده ( از جمله صحیح بخاری، باب فضل الجهاد و السیر- صحیح مسلم، 11، 95 تاریخ الامم و الملوک، 3، 193 - مسند احمد، 3، 346 و...)

خداوند لعنت فرموده کسانی را که علناً در مقابل خدا و پیامبر ایستاده و پیامبر معصوم الهی را تکذیب می نماید. 

نمونۀ سوم)

دشمنی عایشه و حفصه با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله- و آستانۀ شهادت آن حضرت، در منابع اهل تسنّن؛

بخاری و مسلم روایت کرده اند: «...عن عائشه قالت: لددنا رسول الله فی مرضه و جعل یشیر إلینا أن لاتلدّونی، فقلنا: کراهیة المریض بالدواء! فلمّا أفاق قال: ألم أنهکم أن تلدّونی؟! قلنا: کراهیة الدواء! ...فقال [ص]: لا یبقی منکم أحد إلا لدّ و أنا أنظر، إلا العباس فإنه لم یشهدکم.» (صحیح بخاری، ج 8، ص 42/ صحیح مسلم، ج 7، ص 42)

عایشه گفت: «به رسول خدا در بیماری اش دوا خوراندیم، پیامبر [صلی الله علیه وآله] به ما اشاره می کرد که به من دوا نخورانید. گفتیم: به خاطر کراهت مریض از دواست! پس وقتی حال پیامبر [ص] افاقه پیدا کرد، گفت: آیا شما را نهی نکردم که به من دوا نخورانید؟ گفتیم: مریض از دوا بدش می آید [ لذا متوجّه نمیشود دارو برایش مفید است] !... پس پیامبر[ص] گفت: هر کس در خانه است باید دوا بخورد درحالیکه من می بینم، به جز [عمویم] عبّاس که او در کنار شما حضور نداشت».

احمد بن حنبل نیز مشابه این روایت را نقل کرده (مسند احمد، ج6، ص53) . در السیره النبویّه، ابن کثیر و تاریخ طبری نیز آمده است. (السیرۀ النبویّه: ابن کثیر، ج4، ص446 / تاریخ طبری، ج۲، ص۴۳۸).

روایات متعدّدی در این باره از عامّه نقل شده که از این روایات نتیجه می شود که در روزهای آخر زندگانی شریف پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله- در این دنیا، آنها مادّه ای -به عنوان دواء- را به اکراه به ایشان خورانیده اند. با اینکه رسول الله - صلّی الله علیه و آله- آنان را از این کار نهی می فرمود. مثلاً نقل شده در بیماری آن حضرت صلی الله علیه و آله- زنها به او دارو خوراندند در حالیکه او روزه دار بود. (الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۳۵)

در میان کسانیکه جنایت کردند و این ظلم و اذیّت را نسبت به ساحت قدس پیامبر -صلی الله علیه و آله- انجام دادند، بعضی از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله- بوده اند و نقل روایت به صیغۀ متکلّم از زبان عایشه می باشد. بنا به نقل، پیامبر [صلی الله علیه و آله] سپس آنها را امر فرمود که همگی از آن ماده بخورند، غیر از عبّاس که در میان آنها نبوده است.

این درحالیست که به حکم عقل و بنصّ قرآن اطاعت از رسول الله - صلی الله علیه و آله- در هر حالی واجب است و ایشان هرگز از روی هوا و هوس و... سخن نمی گوید. امّا این ماجرا که طبق سایر ادلّه، به شهادت آن حضرت (صلی الله علیه و آله) انجامید- ، هم مخالفت با پیامبر خداست و هم اذیّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله).

واضح است که این قول عایشه که «کراهیة المریض بالدواء»، توهین و جسارت و ظلمی بزرگ نسبت به ساحت قدس پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله- و برای گمراه کردن دیگران بوده تا بتواند ظلم خود را به پایان برساند.

هر عاقلی می داند که رسول الله -صلی الله علیه و آله- معصومند و در تمام لحظات و حالات، جز حق از ایشان صادر نمی شود و در هر حالی، همه باید از ایشان اطاعت کنند... امّا منافقین اینجا نیز، از رسول الله صلی الله علیه و آله- اطاعت نکردند...  

روشن است کسانیکه در این کار شریک بوده اند همگی در آتش دوزخ مخلّد خواهند بود، خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم فرموده: «وَ مَن یَعصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَإنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فِیها أَبَداً» (سورة 72، آیة 23)

و قال تعالی: «إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً» (سوره 33، آیه 57)

از دوران زندگانی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) موارد بسیاری نقل شده که آن حضرت، نسبت به عایشه و حفصه بیزاری داشتند، و این دو زن، با آن حضرت و اهل البیت دشمن بودند. مثلاً در منابع اهل تسنّن آمده که پیامبر دوست داشت تا زنده بود، مرگ عائشه را ببیند. (البدایه و النهایه، ج5، ص244) . در منابع اهل تسنّن آمده که زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) دو دسته بودند. یک گروه جناب امّ سلمه (علیها السلام) و ... . و گروه دیگر، عایشه و حفصه و...؛ که نظام غاصب، از این دستۀ دوم حمایت میکرد. (سیراعلام النبلاء، 2، 143 و 187 صحیح بخاری، 2، کتاب الهبه:89 المعجم الکبیر، 23، 50 ، ح132   فتح الباری، 9، 309 و...)

نمونۀ چهارم) دیدگاه [امیرالمؤمنین] علیّ بن ابی طالب [سلام الله علیه] دربارۀ ابی بکر و عمر، در صحیح مسلم (از معتبرترین منابع نزد اهل تسنّن) ؛

مسلم بن حجّاج نیشابوری در صحیحش به نقل از قول دومین غاصب خلافت عمر- چنین دارد:

عمر خطاب به عبّاس [عموی پیامبر ص] و نیز خطاب به علیّ بن ابی طالب [امیرالمؤمنین علیه السلام] گفت: ... فلما تُوفّی رسول الله [ص]، قال ابوبکر: انا ولیّ رسول الله [ص]، فجئتما تطلب میراثک من ابن اخیک و یطلب هذا میراثَ امرأتِه من ابیها...  فرأیتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً...  ، ثمّ تُوفّی ابوبکر و انا ولیُّ رسولِ الله [ص] و ولیُّ ابی بکر، فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً ... .

یعنی پس از وفات رسول خدا [ص] ابوبکر گفت: من جانشینِ رسول خدا هستم، پس شما دو نفر (عبّاس و حضرت علی) آمدید و تو ای عبّاس، میراثِ برادر زاده ات را مطالبه میکردی و این [یعنی امیرالمؤمنین علی علیه السلام] ، میراثِ همسرش از پدرش [ رسول خدا] را مطالبه می نمود... پس شما دو نفر [یعنی عبّاس عموی پیامبر و امیرالمؤمنین علی علیه السلام]، ابوبکر را دروغگو، گناهکار، حیله گر و خیانتکار دانستید ...

پس از مرگ ابوبکر، من جانشینِ پیامبر و ابی بکر شدم. و باز شما دو نفر، مرا دروغگو، گناهکار، حیله گر و خائن دانستید.

(النیسابوری، مسلم بن الحجاج القشیری ( المتوفی 261 ه )، صحیح مسلم، ج3، ص 1378، ح 1757، کتاب الجهاد و السیر، باب حکم الفیء، نشر دار احیاء التراث العربی بیروت)

در این روایت، به وضوح، دومین غاصب خلافت یعنی عمر بن الخطاب، تصریح کرده که [امیرالمؤمنین] علیّ بن ابی طالب [علیه السلام] چه دیدگاهی دربارۀ شخصیّت ابی بکر و عمر داشته اند. به تصریح خود او، امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب (علیه السلام)، هر دوی ابابکر و عمر را دروغگو، گناهکار، حیله گر و خائن می دانست.

همچنین از همین نقل استفاده می شود که خود غاصبین خلافت، لفظ «ولیّ» را در معنی «جانشین» بکار برده اند...

نمونۀ پنجم) عبدالرزاق عن معمر عن الزهری عن مالک بن اوس بن الحدثان النصری... فلمّا قبض رسول الله [ص] قال ابوبکر: انا ولیّ رسول الله [ص] بعده، .... ثمّ اقبل علی علیّ [ع] و العباس، فقال: و انتما تزعمان انه فیها ظالمٌ فاجرٌ... ثمّ ولّیتُها بعد ابی بکر سنتین من امارتی... و انتما تزعمان أنّی فیها ظالمٌ فاجرٌ...؛

عمر گفت: وقتی رسول خدا از دنیا رفت، ابوبکر گفت: من ولیِّ پیامبر (= جانشین و وصیّ پیامبر)، بعد از او هستم ...؛

سپس عمر خطاب به علی [ع] و عبّاس گفت: شما دو نفر عقیده دارید که ابوبکر، در امر خلافت، ظالم و فاجر است...

سپس من بعد از ابوبکر، دو سال حکومت کردم... و شما دو نفر، عقیده دارید که من در این باره ظالم و فاجر هستم...

(ابن ابی شیبۀ الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (المتوفی 235 ه)، الکتاب المصنف فی الاحادیث و الآثار، ج5، ص 469، ح 9772 ، نشر مکتبۀ الرشد الریاض، الطبعۀ الاولی، 1409 ه)

در این روایت نیز به صراحت و وضوح، عمر بن الخطاب ل- می دانسته که امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) عقیده دارد که ابی بکر و عمر، ظالم و فاجر هستند... خصوصاً در امر غصب خلافت.

بررسی هایی دربارۀ سند روایت اخیره با مبنای اهل تسنّن:

-         مالک بن اوس بن الحدثان النصری: از رواۀ صحیح بخاری و مسلم و دیگر صحاح اهل تسنّن.

مزی در تهذیب الکمال درباره اش چنین دارد: ذکره محمد بن سعد فی «الصغیر» فی الطبقۀ الثامنۀ من الصحابه ممن ادرک النبی [ص]... (المزی، یوسف بن الزکی (المتوفی 742 ه)، تهذیب الکمال، ج27، ص122، نشر الرساله بیروت، الطبعۀ الاولی 1400 ه)

-         محمّد بن مسلم (ابن شهاب زهری):

از رواۀ صحیح بخاری، مسلم و دیگر صحاح اهل تسنّن.

ابن حجر درباره اش نوشته: الفقیه الحافظ متفق علی جلالته و اتقانه و هو من رئوس الطبقۀ الرابعه.

(العسقلانی الشافعی، احمد، (المتوفی 852 ه)، تقریب التهذیب، ج1، ص 506، نشر دار الرشید سوریا، الطبعۀ الاولی 1406 ه)

-         معمّر بن راشد:

از رواۀ صحیح بخاری و مسلم و بقیۀ صحاح اهل تسنّن.

ذهبی درباره اش نوشته: ... و قال احمد لا تضم معمرا الی احد الا وجدته یتقدمه ... احمد گفته هر کس را کنار معمّر قرار دهی، معمّر از او جلوتر است... (الذهبی، شمس الدین (المتوفی 748 ه)، الکاشف فی معرفۀ من له روایۀ فی الکتب الستۀ، ج2، ص 282، نشر دارالقبله للثقافۀ الاسلامیه: علو جده، الطبعۀ الاولی 1413 ه )

بنابر این سند این روایت، در مبنای اهل تسنن، تمام است.

پس در این روایات و مانندِ آن، عقیدۀ امیرالمؤمنین علی علیه السلام- نسبت به غاصبین خلافت و رابطه با آنها واضح است. چنانکه در سایر منابع آنها نیز پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله-، دشمنی و کینه های عدّه ای از امّت با امیرالمؤمنین علی علیه السلام- را بیان فرموده بود. حاکم نیشابوری با شرائط مسلم و بخاری روایت نموده که پیامبر صلی الله علیه و آله- برای امیرالمؤمنین علی علیه السلام- بیان فرمود که امّت بعد از ایشان، با امیرالمؤمنین علی علیه السلام-، مکر و نیرنگ خواهند نمود (المستدرک علی الصحیحین، محمد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، دار الکتب العلمیه، بیروت، ج3، ص150). همچنین در نقلهای بسیار از منابع معتبر نزد آنها آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله- از کینه های گروه هایی از امّت نسبت به امیرالمؤمنین علی علیه السلام- سخن به میان آوردند که این کینه ها را بعد از پیامبر علنی می کنند. (مجمع الزوائد، الهیتمی، المتوفی 807 ، دارالفکر، ج9، ص 155)

نمونۀ ششم)

ابن قتیبه دینوری از بزرگان اهل تسنّن- نقل زیر را آورده درحالیکه تصریح دارد اهل البیت خصوصاً حضرت فاطمۀ زهرا [سلام الله علیها] نسبت به ابی بکر و عمر و پیروانشان، بسیاربسیار غضبناک و ناراضی بودند و آنها را نفرین می کنند:

فقال عمر لابی بکر: انطلق بنا الی فاطمۀ فانّا قد اغضبناها...

... فلمّا قعدا عندها، حوّلت وجهها الی الحائط.

فلمّا سلّما علیها، فلم تردّ علیهما السلام.

...قالت: فانّی اُشهدُ اللهَ و ملائکتَه انّکما اسخطتمانی و ما ارضیتمانی و لئن لقیت النبیَّ لاشکوَنَّکما الیه.

... و هی تقول: واللهِ لادعونَّ الله علیک فی کلّ صلاۀ اصلّیها. (الامامۀ و السیاسۀ، ابن قتیبه، ج1، ص 12-13)

یعنی عمر به ابی بکر [برای ظاهر سازی و جلوگیری از فضیحت نظام حاکم] گفت: برویم نزد فاطمه که او را به غضب آوردیم...

... پس وقتی عمر و ابوبکر نزد حضرت فاطمه [سلام الله علیها] آمدند [درحالیکه آن حضرت در بستر شهادت بود]، حضرت فاطمۀ زهرا [سلام الله علیها] رویش را از آن دو برگرداند به طرف دیوار.

وقتی ابوبکر و عمر به حضرت فاطمه، سلام گفتند، حضرت فاطمه جواب سلامشان را نداد.

حضرت فاطمه زهرا [سلام الله علیها] فرمود: «من خداوند را شاهد می گیرم و ملائکۀ او را نیز شاهد می گیرم که شما دو نفر [یعنی ابابکر و عمر]، من را به سخط آوردید و هرگز مرا راضی نکردید و اگر پیامبر را ملاقات کنم، حتماً شکایتِ شما دو نفر را به سوی او خواهم بُرد.» ... و حضرت فاطمه [سلام الله علیها] به ابی بکر فرمود: «قسم به الله که در هر نمازی که بخوانم، تو را نفرین و لعن می کنم.»

رفتار سیّدۀ نساء العالمین حضرت فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) دربارۀ غاصبین خلافت، راه حق را برای هر حق جویی تا قیامت آشکار نموده است.

و در نمونۀ سوم یادآور شدیم که بنقل متواتر، وقتی آن حضرت غضب فرموده، خداوند متعال غضب فرموده.

همچنین دربارۀ واقعۀ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها- که از منابع معتبر نزد فرق مختلف ذکر شد، از جمله نقل فرائد السمطین از جوینی بود که در آن، حضرت رسول صلی الله علیه و آله-، پیش از شهادتشان، ظلم غاصبین خلافت بر حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را پیشگویی فرموده بود و در آن، کسانیکه حضرت زهرا سلام الله علیها- را مورد هجوم و ضرب قرار دادند تا آن حضرت به شهادت رسید، پیامبر صلی الله علیه و آله- آنها را لعن و نفرین فرمود. (فرائد السمطین، ابراهیم بن محمد الجوینی الشافعی، المتوفّی 722 یا 730 ، ج 2، ص 34 و 35 طبع محمودی بیروت)  و ذهبی از منقّدین مهم نزد اهل تسنن- جوینی را بسیار مدح نموده است . (تذکرۀ الحفاظ، ج4، ص 1505 و 1506 ش24)

نمونۀ هفتم)

بخاری در صحیحش که به زعم اهل تسنّن از معتبر ترین کتب است- چنین دارد: فغضِبَت فاطمۀُ بنتُ رسولِ الله [ص] فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتّی تُوفّیِت... (صحیح بخاری، ح 2862 / مشابه در مسند احمد بن حنبل، ش 25)

یعنی : فاطمه دختر رسول خدا [ص] بر ابی بکر خشم گرفت و با او قطع رابطه نمود. این قهرِ وی با ابی بکر، پیوسته ادامه داشت تا فاطمه [س]، از دنیا رفت...

شبیه این نقل در دیگر منابع اهل تسنّن نیز فراوان آمده، مثلاً : صحیح بخاری، ش 3913 ، صحیح مسلم ش3304 ، و مدارک فراوان دیگر...

این درحالیست که به نقل متواتر، رسول الله [صلی الله علیه و آله] فرموده بود خداوند بخاطر غضب حضرت فاطمه [سلام الله علیها]، غضب می کند... (مستدرک حاکم، ج3، ص153 / مسند ابی یعلی، ج1، ص190 /مشابه در صحیح بخاری ش3437 و 3483 و مدارک بسیار فراوان دیگر...)

***

این ادلّه در کنار سایر براهین و مدارک بسیار فراوان دیگر از قرآن و نقل مسلّم نزد همۀ فرق به روشنی نشان می دهد ابوبکر و عمر و عثمان و عائشه و حفصه و معاویه و...، با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، دشمنی و کینه توزی داشتند، مانند ماجرای قتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) و فرزندش حضرت محسن (علیه السلام)، انکار فرمایش پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حدیث متواتر ثقلین و تکذیب حدیث متواتر غدیر دربارۀ امامت الهیّه و خلافت بلافصل و ولایت امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب و دوازده امام معصوم تا بقیّۀ الله الحجّۀ بن الحسن المهدی (علیهم الصلاه والسلام) و غصب خلافت این ذوات مقدّسه ... و منع نقل احادیث پیامبر - صلی الله علیه و آله- و تغییر و بدعت در احکام دین و سایر جنایات و ظلمهای غاصبین خلافت که چنان روشن است که هیچ عاقلی نمی تواند آنها را نادیده بگیرد... (مدارک فراوان از عامّه و خاصّه موجود است)

اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین

***

پاسخی کوتاه به اشکالی دربارۀ استناد به منابع عامّه

اشکال: چطور شما (شیعه) از کتب خود اهل تسنّن، استدلال می نمائید به چیزی که نشان دهندۀ بطلان مذهب اهل تسنّن می باشد، مگر خود آنها و نویسندگانشان این روایات و ادلّه -که مورد استناد شماست- را از کتبِ خودشان ندیده بودند که شیعه شوند؟

جواب:

اوّلاً) قبل از جواب مجدّداً تذکّر لازم است که استناد ما به منابع آنها، به معنی معتبر دانستن این منابع و روش آنها نیست، بلکه از باب الزام و اسکات منکر است تا در مبنای خودشان بهانه ای نداشته باشند و حجّت تمام باشد. البتّه عقاید حقّۀ شیعه، به پشتوانۀ براهین عقلی و فطری و قرآنی و نقل خود شیعه روشن و محکم و کافی می باشد، امّا در بحثهای رایج با مخالفین، معمولاً به کتب خود آنها هم استناد می شود...

امّا در مورد سؤال فوق؛ «استبعاد» و «چطور ممکن است!؟» واقعیّت خارجی را عوض نمی کند. باید ادلّۀ ما را ببینید و قضاوت عقلی داشته باشید. وقتی برهان روشن، حقّانیّت قول شیعه را ثابت نمود، این مخالفین هستند که باید عقوبت شوند که چرا با وجود این همه ادلّۀ روشن، شیعه نشده اند!؟ 

ثانیاً) اینکه برخی بزرگان اهل تسنّن چیزی را نقل کرده باشند امّا به حقیقت یا مدلول آن پایبند نباشند و از معتقد شدن به آن استکبار جسته باشند، چیز غیر ممکنی نیست.

ثانیاً -1) در قرآن آیاتی داریم به چنین معنایی که عدّه ای، حقیقت را به روشنایی تمام می فهمند سپس آنرا انکار می کنند. چون بعد از آنکه خداوند حقیقت را نشان داد و روشن نمود، این خود انسان است که می تواند با اختیار، حق را قبول یا رد کند.

«الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» (146بقره)

مشاهده می شود که خداوند در این آیه فرموده عدّه ای از اهل کتاب، پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله) و حقّانیّت او را می شناسند همچنانکه فرزندان خودشان را می شناسند، و گروهی از اینها حتماً حق را کتمان می کنند درحالیکه می دانند... .

 لذا مشکل اینها این نبوده که نشناسند یا ندانند، بلکه بعد از دانستن و درک حقیقت، با اختیار آنرا انکار کرده اند و گروهی آنرا کتمان می کنند...

«فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ (13)

وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ» (14نمل)

در این آیات نیز فرموده آیات و بیّنات الهیّه به روشنی بر آنها آمده بود امّا در مقابل آیات روشن الهی ایستادگی و انکار می کردند درحالیکه «استیقنتها انفسهم». منکرین در حالی انکار کرده اند که نزد خودشان یقین داشتند که این حق است...

لذا منکرین، حق را فهمیده اند، امّا با اختیار در دنیایی که دار اختیار و امتحان است -  حق را قبول نکرده اند. و لذا این منکرین، با کسانیکه مثلاً از نعمت «عقل» بهره ندارند و مستضعف یا دیوانه هستند، تفاوت دارند، چون مجانین معذورند و درکِ عقلی ندارند که مورد بازخواست قرار بگیرند. امّا این آیات نشان می دهد که منکرین، حقیقت را به روشنایی تمام شناخته اند، امّا به آن معتقد نشده اند و از پذیرش حق و زیر بار حق رفتن، مخالفت کرده اند.

ثانیاً-2) می توان وجوه عدیده ای در نظر گرفت که یک دانشور سنّی مطلبی را در کتابش بیاورد یا نقل کند که بتوان از آن مطلب، علیه عقیدۀ خودش استناد جست. مثلاً:

ثانیاً-2-1) گاهی بعضی واقعیّتهای تاریخ چنان واضح و روشن است و عدّۀ زیادی آن را دیده یا نقل کرده اند که اگر یک نویسندۀ سنّی بخواهد آن واقعه را در کتابش هیچ اشاره ای نکند، به اعتبار خودش و کتابش ضربه می خورد. مثل واقعۀ غدیر که حجّتِ حقّانیّت عترت علیهم السلام- را بر همگان تمام نموده است و حقّانیّت امامت انحصاری دوازده امام بعد از رسول از امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب تا الحجّۀ بن الحسن المهدی (سلام الله علیهم اجمعین) و غاصبانه بودنِ خلافتِ سایرین را بار دیگر- نشان داده، در عین حال چون واقعه ای بود که در میان آن جمعیّت عظیم و به روشنی و وضوح تمام تبلیغ و بیعت گرفته شد بطوریکه هیچ جایی برای مخفی کردنِ آن باقی نمانده است، لذا علمای مخالف نیز برای اینکه به اعتبار خودشان و کتبشان صدمه نخورد، ناچار در کتبشان به آن اشاره ای کرده اند (با اینکه کتب اهل تسنّن، فقط بعضی فقرات خطبۀ غدیر را نقل کرده اند، که البتّه حجّت در همین حد هم تمام شده) .

ثانیاً-2-2) همچنین چه بسا دانشور سنّی در حین نقل ماجرا متوجّه نباشد که این نقل علیه مذهب خودش قابل استفاده است و لذا آنرا نقل کرده یعنی غفلت کرده از اینکه این نقل به کجا منتهی خواهد شد.

            ثالثاً)

وقتی مبنای فکری باطل و روحیّات شیطانی بر انسانی حاکم شود، زشت و زیبا را عوضی می گیرد. مثلاً در فضایی که طاعت از دستور خدا و لو به قیمت مخالفت با توده هایی از مردم- محور نباشد، حتّی گاهی از کارهای قبیح و زشت، با افتخار یاد می شود. چنانکه قبل از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله- در دوران جاهلیّت، به تصریح قرآن، اعمال و ظلمهای بسیار قبیح و زشت را با افتخار انجام می دادند. لذا این فرض چندان دور نیست که ناقل احادیثی که آن احادیث دلالت بر حقّانیّت امیرالمؤمنین علی علیه السلام- داشته باشد و دلالت بر غاصبانه بودنِ خلافت بوسیلۀ اصحاب سقیفه باشد، چنین روایاتی را نقل کند، امّا با افتخار بر عداوتش بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام- اصرار و تأکید ورزد. مثلاً در ماجرای کربلا نقل شده که دشمنان سیّدالشهداء صلوات الله علیه- می گفتند ما حقّانیّت تو را می دانیم، امّا کار خود را خواهیم کرد! یعنی شقاوت و پلیدی انسان تا بدان جا رسیده که با اینکه حق را روشن می بیند و اذعان دارد، امّا بر کینه توزی با آن اصرار ورزد العیاذ بالله-. اینجا هم ممکن است دانشور مذهب باطل، مطلبی را نقل کند که دلالت بر بطلانِ مذهبش دارد، امّا با اینکه آنرا نقل کرده، به مدلولش معتقد نباشد.

چطور وقتی خود غاصبین خلافت و توده های کثیر امّت، در پیش روی پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله- با آن حضرت بر خلافت و امارت امیرالمؤمنین علی علیه السلام- بیعت کردند، امّا به فاصلۀ اندکی، آنرا انکار کرده و به ظلم بر آن حضرت پرداختند؟! پس تعجّب نیست اگر انسانها با اینکه حق را می دانند، امّا به آن معتقد نباشند و طبق آن عمل نکنند. اساساً عقوبت آنها در دستگاه حساب الهی، به همین سبب است که حق را فهمیده و شناخته اند ولی با آن مخالفت نموده اند. لذاست که خدا و رسول و ائمّۀ دین (صلی الله علیه و علیهم) از آنها برائت جسته و آنها را به عذاب دردناک ابدی خبر داده اند.

اللّهمّ صلّ علی فاطمۀ و ابیها و بعلها و بنیها بعدد ما احاط به علمک

و صلّ علی اهل بیتها و العن اعدائها اجمعین.

اللّهمّ العن قاتلی سیّدۀ نساء العالمین و عجّل فرج المنتقم لها.

و السلام علی من اتّبع الهدی امیرحسن طهرانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۲۱
امیر طهرانی